خانهای که درش هیچ وقت بسته نبود
یوویک/زنجان درب خانه خانواده شهیدان جهانگیر و محمدولی رضایی از جمله خانههایی بود که در آن هیچگاه به روی اهالی محل بسته نمیشود و این خانه، خانه امید بسیاری از مردم منطقه اسلامآباد بود.
به اسلامآباد میروم. یکی از مناطق حاشیهای و محروم زنجان؛ منطقهای که علیرغم همه تنگناهایی که دارد، دارای اهالی خونگرم و مهربانی است. از دل این منطقه پر از افتوخیز زنجان، زنان و مردان بسیار بزرگی تقدیم کشور شده و خیابانی نیست که خانواده شهیدی در آن زندگی نکند و همه معابر و کوچههای این نقطه از زنجان مزین به نام شهدا است.
در این منطقه مانند همه مناطق شهر زنجان هر خانه برای خود قصهای دارد. گاهی این قصهها رنگ غصه به خود میگیرد و گاهی نیز انتهای آنها مانند آخر قصههای شاهنامه خوش میشود. یکی از خانههایی که داستان آن شنیدنی است؛ خانه پدر و مادر شهیدان جهانگیر و محمد ولی رضایی است.
خانه خانواده شهیدان رضایی از جمله خانههایی بود که درب آن همواره به روی مردم باز بوده و کمتر کسی را میتوان یافت که از حاج حاتم پدر این دو شهید والا مقام که چند سالی است دیده در نقاب خاک کشیده و همچنین حاجیه خانم تحفه نسا حمزه که اهالی وی را مشجر صدا میزدند خاطره بدی داشته باشند، به طوری که مادر این خانواده پناهگاهی بود برای درد و دلهای زنان محله و کسانی که داغ جوان دیده بودند. حاج حاتم نیز که همواره پای ثابت مسجد و منبر و همچنین ریش سفید و حلال مشکلات بسیاری از مردم محله بود.
در رابطه با نقش ماندگار این خانواده در منطقه اسلامآباد پای صحبت اهالی مینشینم. به سراغ یکی از بانوان میانسال این منطقه میروم و از خانواده شهیدان رضایی میپرسم. همین که نام حاج حاتم و همسرش را میآورم شروع به تعریف میکند و میگوید: آن زمان که هیچ خبری از تلفن ثابت و همراه نبود تنها کسی که در محله تلفن داشت همین خانواده بودند.
سمن حیاتی با بیان اینکه آن زمان همسرم در معدن انگوران که فاصله نسبتا زیادی نیز با زنجان دارد کار میکرد و تقریبا ماهی دو بار مرخصی آن هم مرخصی نیم روز داشت، ادامه میدهد: آن موقعها تنها راه ارتباطی خانواده با همسرم همین تلفن خانه حاج حاتم بود.
وی با بیان اینکه فاصله خانه ما با خانه شهیدان رضایی به نسبت زیاد بود، تصریح کرد: وقتی همسرم برای کسب اطلاع از ما به خانه شهیدان رضایی زنگمیزد پدر یا مادر این شهید بدون هیچ منتی با پای پیاده در سوز سرمای زمستان و تیع تیز آفتاب داغ تابستان آن مسافت طولانی را طی میکردند تا ما را خبر کنند که به خانه آنها رفته و با همسرم صحبت کنیم و این تنها مختص ما نبود بلکه کل اهل خیابان ما و چند خیابان دیگر نیز از این قاعده مستثنی نبودند.
وی با بیان اینکه بعد از اینکه تلفن را قطع میکردیم خجالت زده میشدیم که پیرمرد یا پیرزن با پای پیاده آن همه راه را طی کردهاند، افزود: این خانواده نجیب وقتی پی به خجالت ما میبردند نه تنها با روی خوش از ما استقبال میکردند بلکه بساط چایشان نیز همیشه برایمان مهیا بود و به جرات میگویم که سماور آنها هیچ وقت خاموش نمیشد و علیرغم تمام رفتآمدهای که در طول روز به خانه آنها میشد هیچگاه خسته نبودند.
به سراغ یکی دیگر از اهالی منطقه میروم و از قصههای خانه شهیدان رضایی میپرسم او نیز میگوید: یادم میآید پدر شهیدان رضایی مغازه کوچک بقالی داشت و در آن زمان که همه چیز به وسیله سهمیه توزیع میشد او نیز شیر سهمیهای توزیع میکرد.
نوروز نجفی با اشاره به اینکه حاج حاتم حتی در صف شیر نیز هوای نیازمندان و سالمندان را داشت، ادامه داد: هیچگاه یادم نمیآید کسی از در این خانواده دست خالی برگردد و روی گشاده از آنها نبیند.
وی با بیان اینکه این پدر و مادر همواره سنگ صبور اهالی محل بودند، متذکر شد: حرفهایی که مادر شهید رضایی همواره در گوش زنان محل به ویژه جوانان زمزمه میکرد، نصیحتهایی عمیقا تاثیرگذار بود که زندگی بسیاری را از پاشیدن نجات میداد.
او با اشاره به اینکه محافل اهل بیت (ع) همیشه در خانه این شهیدان به پا بود، گفت: حاجیه خانم تحفهالنسا همواره جزو اولین کسانی بود که در مراسم ختم به ویژه ختم جوانان ناکام حضور مییافت و از مصائب اهل بیت سخن گفته و پای ثابت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت بود.
یادآور میشود، حاجیه خانم تحفهالنسا و حاج حاتم دو شهید به نامهای شهید جهانگیر رضایی و شهید محمدولی رضایی را تقدیم انقلاب کردهاند که جهانگیر رضایی در سومین روز از خردادماه ۱۳۳۶ در روستای انگوران، دیده به جهان گشود و پس از پیروزی انقلاب و تشکیل نهاد مقدس بسیج جهانگیر به عضویت این نهاد درآمد و در سال ۶۳ در حالی که یک سال از شهادت برادر کوچکترش محمدولی میگذشت راهی صحنههای نبرد حق علیه باطل شد.
چند ماهی از حضورش در جبهه نگذشته بود که در عملیات بدر شرکت کرد و به خاطر استفاده دشمن از بمبهای شیمیایی، مجروح شده و به بیمارستانی منتقل شد و سرانجام در شانزدهمین روز از فروردینماه ۱۳۶۴ در حالی که در آن بیمارستان تحت درمان بود شهد شیرین وصال را نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
همچنین شهید محمدولی رضایی متولد بیستم فروردین ۱۳۴۳، به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و در سی و یکم خرداد ۱۳۶۲ در سردشت هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکرش در مزار پایین زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش جهانگیر نیز به شهادت رسیده است. شمع یادشان گرامی و تا ابد در سرای یادها پرتو افشان باد.
پایان خبر یوویک
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خانهای که درش هیچ وقت بسته نبود" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خانهای که درش هیچ وقت بسته نبود"، کلیک کنید.